پدر پیر

ساخت وبلاگ

پدر پیر

پدر پیر بگو قصه چرا خم شد ئی

اندکی خسته ء از دهر پر از غم شد ئی

پدر پیر چرا قامت تو خم گشته ؟

خنده ازسهم تو امروز چرا کم گشته!

پدر پیر جبین تو غمین و نگران

 دردلت غصه دیرینه  نهان

پدر پیر ملول ونگرانی چی خزان

نیست اندر دل تو شوق بهاران چی خزان

پدر پیر چرا هستی خموش 

   کوله باری توشب روزبدوش

پدر پیر تورا قامت خم

      بر جبین تو دو شیار زغم

 یک کمی خنده کن بر سر من 

      پادشاهی دل من افسر من

پسرم زندگی یک جاده نور  

   اندرین جاده تو هستی معذور

گوش این سخنم را تو بجان   

    تو در این معرکه هستی مهمان

سهم خود را تو از این معرکه یاب 

  ورنه درپیر ی بی افتی به عذاب

دهر را سفله نوازی آئین 

     تو نگردی کمی بی تمکین

صبر را پیشه خود ساز مدام

   برخ رنج مکش تیر و نیام

همگی در گذراست از پس پیش

   نسپاری دل خود ای درویش

تودر این جاده نگردی نگران

   ازغم دی وکنون وگذران

چرخ را سفله نوازی آئین

    نشوی از غم رنجش دائین

سهم خود شادی از این دهر بگیر

    بعد از آن پیر شو شاد بیمیر      

 

شطحیات محتاج...
ما را در سایت شطحیات محتاج دنبال می کنید

برچسب : پدر,پیر, نویسنده : muhtajo بازدید : 64 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 11:27